چکیده
در سال های اخیر، طبقه بندی جریانات سیاسی برای ترسیم چگونگی آرایش سیاسی جامعه، در محافل سیاسی و مطبوعاتی مرسوم شده است که همین جدول بندی ها و ترسیم ها مقدمه ای برای مطالعات بنیادین و پژوهش های تفصیلی هستند. از سوی دیگر عموم مردم و به ویژه اهل مطالعه و نظر نیز از به دست آوردن نمایی منظم شده و تحلیلی کلی از اوضاع و احوال سیاست داخلی استقبال، و نسبت به آن احساس نیاز می کنند؛ ازهمین رو مقاله ذیل را که حاصل جلسات مباحثه سیاسی در یکی از مؤسسات مستقل پژوهشی است و پس از مروری بر گذشته، جدولی طبقه بندی شده از وضعیت جریانات سیاسی موجود کشور ارائه داده است تقدیم حضور شما خواننده محترم می گردد.
متن
در سالهای اخیر، طبقهبندی جریانات سیاسی برای ترسیم چگونگی آرایش سیاسی جامعه، در محافل سیاسی و مطبوعاتی مرسوم شده است که همین جدولبندیها و ترسیمها مقدمهای برای مطالعات بنیادین و پژوهشهای تفصیلی هستند. از سوی دیگر عموم مردم و بهویژه اهل مطالعه و نظر نیز از به دست آوردن نمایی منظمشده و تحلیلی کلی از اوضاع و احوال سیاست داخلی استقبال، و نسبت به آن احساس نیاز میکنند؛ ازهمینرو مقاله ذیل را که حاصل جلسات مباحثه سیاسی در یکی از مؤسسات مستقل پژوهشی است و پس از مروری بر گذشته، جدولی طبقهبندیشده از وضعیت جریانات سیاسی موجود کشور ارائه داده است تقدیم حضور شما خواننده محترم میگردد.
شناخت صحیح و دقیق جریانات فکری و سیاسی جامعه و مواضع آنها، یکی از پیشنیازهای مهم برای کلیه کسانی است که قصد دارند به صحنة فعالیتهای سیاسی و اجتماعی وارد شوند. چنین شناختی در افزایش قدرت تحلیل، پیشبینی عملکرد گروههای سیاسی و اتخاذ مواضع صحیح در قبال رویدادهای سیاسی و اجتماعی تأثیر تعیینکنندهای خواهد داشت؛ بهویژه با توجه به اینکه در جامعة امروز ما، بسیاری از جریانات فکری و سیاسی، بهصورت حزب و سازمان سیاسی رسمیت نیافته و مواضع خود را رسماً تدوین و در معرض قضاوت افکار عمومی قرار ندادهاند.
وضعیت سیاسی کشور و کارکرد جناحهای سیاسی موجود با آنچه در سالهای گذشته شاهد بودهایم، کاملاً متفاوت است. در ایجاد این وضعیت تازه، سرنوشت انتخابات ریاستجمهوری نهم و حوادثی که پس از آن در جامعه روی داد، تأثیر بسیاری داشت، بهگونهایکه تحلیلها و قضاوتها، مرزبندیهای اعتقادی و سیاسی تازهای را به وجود آورده است.
این مقاله درصدد است با بررسی جریانهای فکری، در قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، و آرایش سیاسی احزاب و گروههای سیاسی درحالحاضر و همچنین تعیین محورهای تقسیمبندی جریانهای سیاسی، الگویی برای تحلیل وضع جدید عرضه کند.
بههمینمنظور، ابتدا با نگاهی به معیارها و روشهای طبقهبندی جریانات سیاسی، گذشته جریانات فکری ــ سیاسی جامعه و مرزبندیهای قدیم و جدید آن، مرور شده و سپس مواضع گروههای سیاسی جدید بررسی گردیده است. [1]
معیار و روش طبقهبندی جریانات سیاسی
جریانات فکری و سیاسی جامعه را میتوان براساس معیارهای مختلف و با استفاده از روشهای متنوعی طبقهبندی کرد. باورها، آرمانها و ارزشها، منافع مشترک، شکل سازماندهی و قالب فعالیت، پیوندهای طبقاتی، قومی، ملّی، ایدئولوژیک و استراتژیک، چگونگی عملکردها، قدرت و ضعف تشکیلاتی، پیشینة تاریخی و… متغیرها و ملاکهایی هستند که معمولاً در طبقهبندیهای رایج جریانات فکری و سیاسی و تحلیل و تبیین رفتار سیاسی آنها به کار میرود.
معیار و ملاک اصلی طبقهبندی گروهها و جریانات سیاسی در این نوشتار، چهار عامل دین، سیاست، اقتصاد و رویکرد است.
جریانهای فکری و سیاسی در ایران
تحلیل وضع سیاسی امروز کشور نیازمند مراجعه به سابقه جریانهای فکری و سیاسی در ایران است؛ ازهمینرو در ادامه، پس از مرور جریانهای قبل از انقلاب و نگاهی به جناحهای سیاسی در جمهوری اسلامی، آرایش سیاسی کنونی جریانهای سیاسی کشور بررسی شده است.
1ــ جریانهای قبل از انقلاب:
تقریبا همه جریانهای فکری و سیاسی جامعه را میتوان در سه جریان عمده زیر طبقهبندی کرد:
جریان ملّیگرایی: جریان موسوم به ملّیگرایی بر هویت ملّی تأکید میکرد و استقلال، شکوفایی، پیشرفت و ترقی ایران را عمدهترین هدف خود قرار داده بود. این جریان خود را وارث مبارزات ملّی شدن صنعت نفت میدانست و هیچ شکل معینی از نظام سیاسی و هیچ نوع آرمان مبتنی بر اعتقادات دینی را مطلوب نمیدانست و مبنای عمل خود قرار نمیداد. پیروان این جریان، در مستقلترین و مترقیترین مواضع خود، خواستار کوتاه شدن دست بیگانگان از کشور و ملّت ایران بودند و اداره ایران به دست ایرانی را طلب میکردند. هرچند در مبارزه با استبداد رژیم گذشته جریان ملّیون گامهایی برداشت، لزوماً اینگونه اقدامات برای پیریزی نظام سیاسی معینی نبود، بلکه بیشتر برای کم کردن مداخله فراقانونی شاه، خانواده او و درباریان در اداره امور کشور بود که البته در موارد متعددی نیز به بیراهه رفت، بهگونهای که پیروان آن گاه در سفارت بیگانه نیز متحصن شدند و رهایی از استبداد را در دامن استعمار جستجو کردند.
جریان ملّیگرایی به تغییر سلطنت اعتقادی نداشت و ایجاد جمهوری را نمیخواست، بلکه در تندترین موضعگیری، خواستار «سلطنت کردنِ» شاه بود و نه «حکومت کردن» او. گروهی از ملّیگراها، در بحبوحه انقلاب اسلامی، با مردم همراهی کردند و به هویت اسلامی جامعه تن دادند. کریم سنجابی، دبیرکل جبهه ملّی، در دیدارش با امام خمینی(ره) در پاریس، با زیر پا گذاشتن مواضع و مرامنامه جبهه ملّی، تسلیم دیدگاههای امامخمینی شد و در بیانیهای مشترک با ایشان، بر نفی حکومت شاه و سلطنت تأکید کرد. اقدام سنجابی در پذیرش نظر امام(ره)، عمدتاً به خاطر عقب نیفتادن از مردم و کسب وجهه سیاسی بود، اما از سوی دیگر از جایگاه اساسی دین در هویت ملّی جامعه حکایت میکرد؛ البته در جنبش ملّی شدن صنعت نفت نیز مبارزان مذهبی و چهرههایی چون آیتالله کاشانی سهم بسزایی داشتند، ولی چهرههای بهاصطلاح ملّی هم پررنگ بودند، اما در مبارزات سال 1357، رهبری مبارزه را علمای انقلابی بر عهده داشتند و به همین دلیل نیروهای بهاصطلاح ملّیگرا هم ایجاد نظام سیاسی مردمسالار، و تأمین آزادیهای قانونی و حفظ منافع ملّی را در همراهی با انقلاب اسلامی جستجو میکردند؛ البته پس از مدتی چون قرائت ملّیگرایان از انقلاب و حکومت اسلامی با نگاه رهبری انقلاب و مطالبه اکثر مردم همخوانی نداشت مردم آنان را از صحنه کنار گذاشتند.
جریان کمونیستی: جریان کمونیستی در آن زمان در بسیاری از کشورها، مبارزات ضد امپریالیستی و ضد سرمایهداری را نمایندگی میکرد و در ایران هم در گروهی از روشنفکران و تحصیلکردگان نفوذ کرده بود. مارکسیسم در ایران از دوران مشروطه ریشه دوانده و در سالهای پس از سقوط رضاشاه و هنگام فعالیت حزب توده، بیشترین پایگاه مردمی را کسب کرده بود. بعدها با مشخص شدن وابستگی حزب توده به بیگانه و با توجه به مغایرت مبانی مارکسیسم با اعتقادات مذهبی مردم، نفوذ سیاسی و فرهنگی جریانهای کمونیستی در ایران دشوار گردید و بهویژه با ظهور رهبران مذهبی انقلاب، نظیر امام خمینی(ره)، و متفکران مبلغ اندیشه دینی، نظیر دکتر علی شریعتی، جریان کمونیستی جاذبه انقلابیگری خود را نیز از دست داد و از ایجاد حرکت مستقل مردمی عاجز ماند.
سازمانها و تشکلهای کمونیستی نظیر «حزب توده ایران» و «سازمان چریکهای فدایی خلق» و دهها گروه کوچک و بزرگ مارکسیست، فقط در قشر محدود و کوچکی از تحصیلکردگان نفوذ داشتند و طبعاً برای عقب نماندن از حرکت عمومی انقلاب و مردم، بهناچار از رهبران دینی و ماهیت اسلامی انقلاب حمایت کردند؛ هرچند از تدارک زمینههایی که بهتدریج آنها را از جایگاه و موقعیت مستحکمتری در درون حاکمیت انقلابی برخوردار کند نیز غافل نبودند. مطلوبترین نوع حکومت و نظام سیاسی در نزد کمونیستهای ایرانی، نوعی «جمهوری دموکراتیک خلقی» بود که اصول کمونیسم را، ولو به صورت مرحلهای، در کشور اجرا نماید و مرتبط با کشورهای کمونیست دنیا، در تقابل با نظام سرمایهداری و امپریالیسم جهانی فعالیت کند.
جریان مذهبی: جریان مذهبی و اسلامگرا خود از گروههای گوناگونی تشکیل میشد. در این جریان، هم روحانیت مبارز و انقلابی فعال بود و هم روشنفکران مذهبی (مانند نهضت آزادی). درعینحال، بعضی از آنها مشابه نیروهای ملّی عمل میکردند و طرحی دینی برای قرار گرفتن به جای نظام سلطنتی نداشتند، درحالیکه در مقابل، گروههایی به ایجاد حکومتی دینی بر اساس اصل ولایت فقیه معتقد بودند. درباره میزان خلوص برداشتهای مکتبی هم در میانشان اختلاف نظر وجود داشت و دستهای از آنها دچار التقاط در باورهای دینی بودند. از نظر مشی مبارزه نیز بعضی از آنها به جنگ چریکی و مسلحانه روی آورده بودند، ولی بخش عمده نیروهای این جریان، به مبارزه از طریق بسیج مردمی با محوریت علما و روحانیت انقلابی معتقد بودند و جنگ مسلحانه را عامل از دست رفتن نیروها با کمترین دستاوردها تلقی میکردند. وجود این اختلاف نظرها سبب میشد انسجام کاملی در میان نیروهای مذهبی دربارة اهداف انقلاب و چگونگی مبارزه به وجود نیاید، اما جایگاه مرجعیت شیعه در میان مردم چنان استحکامی داشت که در مجموع میتوانست رهبری مبارزه را در دست گیرد و چنین هم شد.
از میان همه افراد و گروههای مخالف رژیم شاه، سرانجام امام خمینی(ره)، با تکیه بر جایگاه و شأن دینی و با قرار گرفتن در بالاترین مرتبه روحانیت شیعه و عرضه طرح تشکیل حکومت دینی بر اساس اصل ولایت فقیه، رهبری قیام مردم ایران را بر عهده گرفت و با ایجاد نهضت فراگیر انقلابی و توسل به حرکت غیر مسلحانه و غیر نظامی، رژیم شاه را ساقط کرد و سرانجام جمهوری اسلامی را با رأی اکثر مردم پدید آورد.
پایان مبارزه با رژیم شاه، در واقع آغاز تشدید تعارضات در میان کسانی بود که تا دیروز به خاطر وجود دشمن مشترک، وحدت عملی داشتند؛ زیرا هر کدام متوقع بودند که سهم بیشتری از قدرت سیاسی انقلاب را در دست گیرند و بر رقبای سیاسی خود پیروز شوند؛ به همین دلیل از فردای پیروزی انقلاب اسلامی سیر فاصلهگیری گروههای سیاسی از حرکت عمومی انقلاب آغاز شد؛ البته بعضی از این گروهها، حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، رسماً به مخالفت با رهبری انقلاب برخاستند و بلافاصله پس از پیروزی، با توسل به شیوههای خشن نظامی به جان انقلاب افتادند. گروه فرقان اولین اعلامیه ضد انقلابی خود را در تاریخ 12 بهمن 1357 صادر کرد ــ یعنی روز ورود امامخمینی به ایران ــ و در آن مدعی شد که انقلاب از مسیر خود منحرف، و گرفتار «آخوندیسم» شده است. این گروه با برداشتهای غلط، انحرافی و خوارجگونه از تعالیم دینی، ستیز با روحانیت را در دستور کار خود قرار داد و اولین ترورهای ضد انقلابی در روزهای پس از پیروزی انقلاب، از جمله ترور شهدای بزرگواری چون استاد مطهری و دکتر مفتح، را انجام داد.
بعضی از گروههای مسلح پیش از انقلاب ــ نظیر شاخهای از چریکهای فدایی خلق به رهبری اشرف دهقانی ــ با توسل به تحلیلهای طبقاتی مارکسیستها، تفاوتی میان رژیم پیش از انقلاب و پس از انقلاب قائل نبودند و تداوم جنگ مسلحانه را در پیش گرفته بودند. بعضی از این نیروهای سیاسی، با سیر عمومی انقلاب و حرکت اسلامی مردم همراهی نشان دادند، اما بدون پذیرش واقعی اهداف و رهبری انقلاب، شیوهای دوگانه را در پیش گرفتند و مترصد فرصت ماندند تا زمان انجامدادن اقداماتی حسابشده برای کسب قدرت سیاسی در کشور فرا رسد. اینان به صورت خزنده در درون نهادهای نظام حضور مییافتند و با پنهانکاری و نفاق، حوزه نفوذ خود را گسترش میدادند. بعضی از گروهها نیز در درون حاکمیت انقلاب به همکاری با رهبران روحانی نظام تن دادند و در شورای انقلاب و دولت موقت حضور یافتند و در مقاطع بعدی، از همراهی با حرکتهای انقلابی مردم بازماندند و به صف منتقدان و مخالفان پیوستند.
2ــ جریانهای سیاسی در جمهوری اسلامی:
در انقلاب اسلامی، عموم جریانات سیاسی با رضایت یا اکراه، یا فرصتطلبانه، رهبری امام(ره) و جریان متحد فکری ــ سیاسی اسلامی را پذیرفتند. گروههای فرصتطلب، همچون «مارکسیستها» و «مجاهدین خلق»؛ که امید داشتند به فاصله کوتاهی پس از سرنگونی رژیم پهلوی، به دلیل داشتن تشکیلات سیاسی نسبتاً منسجم، جانشین آن شوند، از فردای پیروزی انقلاب و به موازات استقرار و تثبیت حاکمیت، بهتدریج حمایت ظاهری خود را از آن قطع، و مسیر خود را جدا کردند و حتی در مقابل آن صفآرایی نمودند.
همزمان و به دنبال این صفبندیها، بر سر مسائلی همچون نوع حکومت و بعضی از مواضع استراتژیک دیگر در جریان نیروهای انقلاب اختلافاتی بهوجود آمد. در نتیجه این اختلافات، دو گروه جدید نیروهای مسلمان پیرو خط امام و ملّیگراهای عمدتاً مسلمان، ایجاد شدند که در مقابل یکدیگر صفآرایی کردند.
با اشغال لانه جاسوسی، جریان موسوم به ملّیگراها و بهویژه نهضت آزادی، که دولت موقت را در اختیار داشتند، در مقابل جریان فکری اول عقبنشینی کردند و با فرار بنیصدر به اتفاق رجوی، منزوی، و از جریان اسلامی جدا شدند. عملکرد آنها در موضوع اشغال لانه جاسوسی به دست دانشجویان پیرو خط امام(ره) سبب شد امامخمینی بهطور صریح در مقابل آنان عکسالعمل نشان دهد و افکار عمومی جامعه نیز موضع این گروه را هماهنگ با مجاهدتهای خود نیافت و آنان را منزوی ساخت. پس از آن، انتشار بعضی از اسناد کشفشده در لانه جاسوسی تأیید محکمی بر ضرورت حذف جریان موسوم به ملّیگرا بود؛ زیرا اسرار روابط پنهان عدهای از سران این جریان و همچنین بعضی از اعضای دولت موقت را با بیگانگان عیان کرد.
طی سالهای اولیه انقلاب، رهبری انقلاب درصدد تحکیم پایههای اقتدار نظام نوپای جمهوری اسلامی بود و میبایست در میان امواج توطئههای نظامی و براندازانه داخلی و خارجی از انقلاب حراست کند؛ درواقع از مقطع پیروزی انقلاب تا سال 1360 ــ 1361 را باید «دوره تثبیت» انقلاب اسلامی نامید. در این دوران، معتقدان به انقلابی دینی با محوریت فقهای صالح و با اهداف انقلابی، با چندین تهدید داخلی و خارجی مواجه بودند: 1ــ تهدیدات امریکا، حامی اصلی شاه، که سقوط زودهنگام نظام انقلابی را انتظار میکشید؛ 2ــ گروههای تجزیهطلب وابسته که در غیاب دولت مرکزی تثبیتشده، در جستجوی آرزوهای تاریخی خود بودند؛ 3ــ بقایای رژیم سابق، که با حفظ اقتدار خود در بعضی از قومیتها و حضورشان در ارتش و نهادهای داخلی دیگر، در خیال اجرای کودتا یا اقدام براندازانه به سر میبردند؛ 4ــ رژیم عراق، که بهدلیل ضعف نظامی ایران، بهرهمند نبودن انقلاب از حمایت گروهی متحد و جدی در میان ابرقدرتها و سرانجام یکدست نبودن نیروهای حاکم در ایران، احتمال موفقیت خود را بالا میدید و به تجاوز همهجانبه علیه جمهوری اسلامی ایران دست زده بود؛ 5ــ گروههای مسلح داخلی، که بهتدریج به سوی مشی مسلحانه روی آوردند و رهبران و مسئولان نظام را هدف قرار دادند و برای بهدست آوردن قدرت، به رویارویی همهجانبه با نظام برخاستند؛ 6ــ نیروهای میانه، لیبرال و ملّیگرا در درون حاکمیت از شدت یافتن حرکت انقلاب ناراضی بودند و با نیروهای خط امامیِ انقلاب در موضوعات گوناگون اختلاف داشتند و در عمل، نمیتوانستند همکاری خود را با رهبری انقلاب، جریان عمومی مردم و انقلاب ادامه دهند؛ 7ــ دستهای از گروههای کمونیستی که با الگوبرداری از بعضی از کشورهای همسایه، نظیر افغانستان، درصدد بودند در ارتش و نهادهای امنیتی و دستگاههای حکومتی نفوذ کنند و با پنهانکاری، زمینههای کودتایی نظامی را فراهم سازند.
تمامی تهدیدهای فوق، در سه تا چهار سال اول پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اشتغالات دائمی نیروهای هوادار خط امام را فراهم میآوردند. طی این سالها، به خاطر وجود دشمنان خارجی و داخلی و حضور رقبای فکری و سیاسی در درون یا حاشیه حاکمیت و نیز درگیر بودن نیروهای خط امام با حجم وسیعی از مشکلات کشور، فرصت کافی برای بروز اختلافات فکری، سلیقهای و کارشناسانه میان آنان فراهم نشد؛ در واقع اعتقاد به حکومت دینی، پایبندی به مواضع امام(ره)، مخالفت با گروههای کوچک و بزرگ ضد انقلابی در کشور، تعمیق و جهتگیری انقلاب به سوی ستیز با سلطه امریکا در منطقه، پایبندی به آرمان رهایی قدس، مقابله با لیبرالیسم، به مثابه جادهصافکن امپریالیسم و امثالهم، مبانی مشترکی بودند که نیروهای موسوم به خط امام را متحد میساختند و این در حالی بود که اینان در موضوعات گوناگون فکری، سیاسی و اقتصادی با هم اختلاف داشتند و کافی بود این تهدیدهای داخلی و خارجی از میان بروند تا زمینه ظهور مناقشات سیاسی و فکری تازه فراهم شود.
ریشههای جناحبندیها در همین دوران قرار داشت. تا پیش از برکناری ابوالحسن بنیصدر از ریاستجمهوری در تیر 1360، جناحهای سیاسی در نظام جمهوری اسلامی به جریانهای «اسلامی» و به اصطلاح «ملّی» تقسیم میشد. پس از برکناری جریان ملّی، جناحهای جدیدی مشهور به «چپ» و «راست» در درون جریان اسلامی ظاهر شدند.[2] از اوایل سال 1361 این جناحبندیها در دولت آشکار شد و سپس به مجلس شورای اسلامی نیز کشیده شد که عمدتاً حول مسائل اقتصادی بود. اختلاف بر سر کنترل دولت بر توزیع و اقتصاد، برداشت از اصل 44 قانون اساسی، حدود فعالیت و اختیارات دولت و بخش خصوصی، دولتی کردن تجارت خارجی، تعطیلی مدارس غیردولتی، حدود اختیارات دولت برای وضع مالیات و… از جمله موارد اختلاف میان دو جناح بود.
مجمع روحانیون مبارز، که در سال 1367 در آستانه انتخابات دوره سوم مجلس شورای اسلامی، از جامعة روحانیت مبارز تهران جدا شد، وجود دو جناح را رسمی و علنی کرد. بحران اقتصادی سالهای 1365 و 1367، پایان یافتن جنگ، طرح مسئله بازسازی و دیدگاههای جدید اقتصادی، همچون خصوصیسازی و استقراض، از جمله عواملی بود که زمینه ایجاد جناحهای جدید را در جامعه فراهم ساخت. چگونگی مواجهه با بحران اقتصادی ناشی از کاهش قیمت نفت و میزان صدور نفت در سالهای 1365 تا 1367 اختلاف نظرهایی را میان جناح موسوم به چپ برانگیخت. عدهای طرفدار گسترش صادرات غیر نفتی و دستهای مخالف آن بودند. جمعی به تأمین اعتبار خارجی برای سرمایهگذاریهای تولیدی و زیربنایی اعتقاد داشتند و گروهی مخالف آن بودند، عدهای موافق خصوصیسازی و عدهای دیگر مخالف آن بودند. به علاوه مقولههایی چون آزادی، تهاجم فرهنگی و چگونگی مقابله با آن، مطبوعات و چگونگی مواجهه با آنها از دیگر زمینههای اختلاف نظر و ایجاد جناحهای جدید بود. مجموعة این عوامل، سبب شد انصار حزبالله ایجاد شود و تکنوکراتها تا انتخابات دورة چهارم مجلس شورای اسلامی در کنار هم قرار گیرند؛ هرچند تکنوکراتها در این زمان با عنوان کارگزاران مطرح نبودند.
ارتحال بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز زمینة جناحبندیهای جدید را فراهمتر ساخت و عملاً سبب شد دو گروه جدید در کنار دو جناح «چپ» و «راست» اسلامی ایجاد شوند.
در فاصلة انتخابات دورة چهارم تا انتخابات دورة پنجم مجلس شورای اسلامی، مواضع جناحها شفافتر و اختلافات آنها آشکارتر شد. به این ترتیب قبل از انتخابات دورة پنجم «جمعیت دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی» رسماً تأسیس شد. تکنوکراتها نیز رسماً با عنوان کارگزاران اعلام موجودیت کردند.
تا این مقطع هنوز امکان همکاری میان کارگزاران و جامعة روحانیت مبارز تهران وجود داشت و حتی نام ده نفر از نامزدهای نمایندگی مجلس از سوی جامعه روحانیت مبارز تهران در فهرست جناح کارگزاران نیز بود، اما انتقاد شدید روحانیت مبارز از کارگزاران، کارگزاران را کاملاً از جامعه روحانیت مبارز تهران جدا کرد، بهگونهایکه در انتخابات دورة هفتم ریاستجمهوری از نامزد رقیب کاندیدای جامعة روحانیت مبارز تهران حمایت کردند.
در خرداد 1376 نیز جریانی به نام دوم خرداد یا اصلاحطلب بهوجود آمد و محوریت این جریان را سازمان مجاهدین انقلاب و حزب تازهتأسیس و دولتساخته مشارکت در دست گرفت. در این دوران، بعضی از گروههای جریان اصلاحطلبی عملاً در قامت جریان برانداز ظاهر شده و با پیگیری اصلاحات امریکایی، دورانی تلخ را برای جمهوری اسلامی رقم زدند؛ این جریان بر پایة اعتقاد به لیبرالدموکراسی اسلامی تحت لوای اصلاحات، خواهان استحالة نظام اسلامی ایران به یک حکومت سکولار با رعایت بعضی از ظواهر دینی بودند. حامیان این گرایش از اصلاحات، در واقع خواهان تغییر ماهیت دینی و روح انقلابی نظام جمهوری اسلامی و تبدیل آن به نظامی باطناً سکولار، با حفظ ظواهر دینی، مدافع نظام سرمایهداری و هضم شدن در نظام جهانی سلطه بود و در واقع درصدد استحالة نظام اسلامی و حذف صبغة دینی آن بود و بهرغم ظاهر اصلاحطلبانه، درواقع حرکتی براندازانه را دنبال میکرد.
پیروزی اصولگرایان در دومین انتخابات شورای شهر سبب بازگشت تدریجی نیروهای اصولگرا به عرصههای اجرایی شد و پس از آن، یکی پس از دیگری، نهادهای اجرایی در اختیار جریان اصولگرا قرار گرفت و با پیروزی آنها در هفتمین انتخابات مجلس و نهمین انتخابات ریاست جمهوری گفتمان اصولگرایی گفتمان غالب گردید. اصولگرایان به آرمانها و ارزشهایی اعتقاد دارند که در دین ریشه دارد و حاضر نیستند بر سر این اصول معامله، یا از آنها عدول کنند. مقام معظم رهبری گفتمان اصولگرایی را در وضعی مطرح کردند که بعضی از مسئولان، که دارای سابقه انقلابی هم بودند، حاضر شدند برای خوشایند غربیها از مواضع انقلابی و بعضی اعتقادات سابق خود دست بردارند؛ ازهمینرو طرح این مسئله از جانب رهبری عملاً سبب شد خط و خطوط این عدّه از بقیّه جدا شود و یاران واقعی نظام، که حاضرند برای اصول و مواضع انقلابی خود فداکاری کنند، در جبههای واحد به نام جبهه «اصولگرایان» متشکّل شوند.
3ــ آرایش سیاسی کنونی:
آرایش سیاسی موجود در میان احزاب و گروههای سیاسی را میتوان به ترتیب زیر تصویر کرد:
الف) جناح چپ (جبهه دوم خرداد): در انتخابات هفتم ریاستجمهوری (2 خرداد 1376)، جناح چپ و کارگزاران سازندگی با یکدیگر ائتلاف کردند و زمینه پیروزی «سید محمد خاتمی» و شکست جناح راست (اصولگرا) را فراهم آوردند. اگرچه این ائتلاف تا انتخابات مجلس ششم (در بهمنماه 1378) پایدار ماند، پس از آن، همسو نبودن اهداف و افراطیگری بعضی از احزاب و گروههای سیاسی دوم خردادی سبب شد مشکلاتی در این جبهه بهوجود آید، بهگونهای که تعمیق این شکاف و نیز سرخوردگی و رویگردانی مردم از دوم خردادیها سبب شد آنها نتوانند در انتخابات دوم شوراها و مجلس هفتم به پیروزی دست یابند.
در نهمین انتخابات ریاستجمهوری نیز اجماع میان دومخردادیها ممکن نشد و طی آن حداقل سه نامزد دومخردادی با یکدیگر رقابت کردند و اگرچه در مرحله دوم انتخابات تمام گروههای دومخردادی، در تصمیمی مشترک، از کاندیداتوری «هاشمی رفسنجانی» حمایت کردند، این اجماع نیز نتوانست موجبات پیروزی وی را در انتخابات فراهم آورد و دومخردادیها را به یکدیگر نزدیک نماید.
این شکستها تا انتخابات دوره سوم شوراهای اسلامی شهر و روستا و مجلس هشتم نیز ادامه یافت و این جریان موفقیت چندانی برای بازگشت به قدرت بهدست نیاورد.
آرایش سیاسی فعلی در جبهه دوم خرداد به قرار زیر است: 1ــ مجمع روحانیون مبارز، که با کنارهگیری مهدی کروبی، امروز با محوریت سید محمد خاتمی، رئیسجمهور پیشین، به فعالیت خود ادامه میدهد؛ 2ــ گروههای سهگانه شامل جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و (تفکر) دکتر معین، که بیشتر به دنبال جنبش دموکراسیخواهی است؛ 3ــ حزب اعتماد ملّی، به رهبری مهدی کروبی، که فعالیت سیاسی گستردهای را آغاز کرده است؛ 4ــ حزب کارگزاران سازندگی. اگرچه این حزب همواره درصدد است جایگاه خود را در قدرت حفظ کند عملکرد آنها، این حزب را در زمره جریان دومخرداد قرار داده است؛ 5ــ سایر گروهها، از جمله خانه کارگر، حزب همبستگی و… .
ب) جناح اصولگرا: جناح راست (اصولگرا) نیز به دنبال ناکامی در انتخابات هفتم ریاستجمهوری، با بازنگری در نظر، ساختار و رفتار خود، شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی را با شعار «اصولگرایی در اندیشه، نوگرایی در روش و همگرایی در عمل» تشکیل داد. این شورا نیز، که مجموعه احزاب و گروههای سیاسی اصولگرا را در خود جای داده بود، سه گام اساسی را برای حرکت بعدی جناح اصولگرا طراحی کرد: 1ــ پیروزی در انتخابات دوم شوراها (اردیبهشت 1381)؛ 2ــ پیروزی در انتخابات مجلس هفتم (بهمن 1382)؛ 3ــ پیروزی در انتخابات نهم ریاستجمهوری (خرداد 1384).
گامهای اول و دوم به خوبی برداشته شد، اما برداشتن گام سوم، با حاصل نشدن اجماع در میان اصولگرایان در معرفی و حمایت از نامزد واحد، به نتیجه نرسید. برداشتن صحیح گامهای اول و دوم و نتایج آن سبب شد گفتمان اصولگرایی در جامعه به گفتمان غالب تبدیل شود و فردی از میان اصولگرایان در انتخابات نهم به پیروزی دست یابد.
اصولگرایان در گامهای بعد توانستند با تشکیل جبهه متحد اصولگرایان، اکثر کرسیهای دوره سوم شوراهای اسلامی شهر و روستا را به دست آورند. پس از آن با ساماندهی ائتلاف 5+6 نیز مجلس هشتم را در اختیار گرفتند.
آرایش سیاسی در جناح اصولگرا به قرار زیر است: 1ــ جبهه پیروان خط امام و رهبری؛ 2ــ جریان موسوم به تحولخواهان، شامل جمعیت ایثارگران، جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی و حامیان دکتر احمد توکلی؛ 3ــ رایحه خوش خدمت که خود را حامیان رئیسجمهور احمدینژاد میدانند؛ 4ــ سایر جریانها، مثل آبادگران جوان، حزب تمدن اسلامی، حزب اعتدال و توسعه، محسن رضایی و… .
ج) سایر جریانها: آرایش سیاسی در خارج از دو جناح و جریان یادشده نیز به قرار زیر است: 1ــ ملّی ــ مذهبیها، که به دنبال تغییر ساختار نظاماند؛ 2ــ اپوزیسیون، که به دنبال براندازی نظاماند.
الگویی برای تحلیل فضای سیاسی ایران
از مجموعه مباحث انجامشده میان کارشناسان سیاسی و حزبی، میتوان الگویی استخراج نمود که به شرح ذیل است.
در این الگو، از مجموعه آرایش سیاسی جناحها گروههای فعال برگزیده شده و در جدول آمدهاند. همچنین ملاک تقسیمبندی در این جدول، عمل اجتماعی احزاب و گروههای سیاسی در سالهای اخیر است نه مرامنامه و اساسنامه آنها.
برایناساس جریانهای سیاسی موجود در کشور در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بهویژه در سالهای اخیر، را میتوان حول چهار متغیّر دین، سیاست، اقتصاد و رویکرد دستهبندی کرد.
دین: در بررسی عامل دین، رابطه دین و سیاست حداقل به دو شکل متصور است: اول، دین و سیاست با هم تلازم دارند؛ دوم، دین و سیاست با هم ملازمه ندارند. گروهها، بر اساس این متغیر، حداقل به دو دسته تقسیم مىشوند: اسلامگرا و سکولار. اسلامگرایان، در عمل سیاسی، اسلام را اصل و ملاک عمل میدانند. سکولارها نیز خود در دو بخش بررسی میگردند؛ گروهی دیندار ولی قائل به جدایی دین از سیاست، منحصر بودن دین در حوزه شخصی و ممنوعیت ورود آن به حوزه سیاسی و اجتماعی هستند؛ و گروهی دیگر که اصولاً غیردینیاند.
سیاست: در بررسی عامل سیاست و جایگاه مردم در حکومت، مسئله این است که حکومت مدنظر آنها تا چه حد بر مردمسالارى و حقوق مردم در سازوکارهاى حکومتى توجه میکند، تا چه میزان به لوازم مردمسالاری در عمل التزام دارد و زمینههای تحقق مردمسالاری را فراهم مینماید.
اقتصاد: براساس این متغیر، در ایران، گروهی به اقتصاد باز، رقابت آزاد، بازار مبتنى بر عرضه و تقاضا، بر مبنای الگوی غربی آن معتقد است و گروهى دیگر ترکیب دولت ــ بازار اعتقاد دارد.
رویکرد: یکی از ملاکهای اصلی در شناسایی جریانهای سیاسی رویکرد آنهاست که ذیل عناوین تحولخواه و محافظهکار بررسی میشوند. تحولخواهان برای تغییر به دنبال تحول در وضع موجودند، ولی محافظهکاران عمدتاً به حفظ وضع موجود فکر میکنند.
براساس جدول شماره 1، جریانهای سیاسی به اصولگرایان، جبهه دوم خرداد و اپوزیسیون تقسیم شدهاند. این جدول به هر تحلیلگر اجازه میدهد موضع هر گروه سیاسی را براساس متغیرهای دین (اسلامگرا یا سکولار)، سیاست (مردمسالار یا اقتدارگرا)، اقتصاد (آزاد، مختلط) و رویکرد (تحولخواه یا محافظهکار) مشخص و تبیین نماید.
منبع: پرتال جامع علوم انسانی زمانه 1387 شماره 78
جدول گروه های سیاسی در ایران