قبل از «جهاد تبیین» مفهوم درست تبیین را بدانیم!

author
1 minute, 10 seconds Read

غلامرضا صادقیان

حق تبیین و جهاد تبیین در نوشته‌ها و کار‌هایی که با این نام انجام می‌شود، عموماً ناحق می‌شود که یک علت اصلی، تعبیر غلطی است که نویسندگان از تبیین دارند. متعاقب این عیب اساسی، عیوب دیگری هم دامنگیر بحث شده است، لذا حق است درباره خود این مبحث، تبیین درستی انجام گیرد.

حق تبیین و جهاد تبیین در نوشته‌ها و کار‌هایی که با این نام انجام می‌شود، عموماً ناحق می‌شود که یک علت اصلی، تعبیر غلطی است که نویسندگان از تبیین دارند. متعاقب این عیب اساسی، عیوب دیگری هم دامنگیر بحث شده است، لذا حق است درباره خود این مبحث، تبیین درستی انجام گیرد.
تبیین یک اصطلاح فلسفی است، اما آنچه به اسم تبیین در فضای مجازی یا منابر و تریبون‌ها انجام می‌شود، بیشتر نوعی توصیف و تأیید است و ارتباطی با مفهوم واقعی تبیین ندارد. البته تعبیر فلسفی تبیین، کف انتظاری است که از «جهاد تبیین» می‌رود، اما همین کف نیز رعایت نمی‌شود و برخی نویسندگان ما درکی که از مفهوم تبیین دارند، صرفاً معنای ظاهری لغوی آن یعنی «بیان‌کردن» است!
تبیین در اصطلاح فلسفی، پاسخی است که تبیین‌کننده به پرسش از «چرایی نظریه» می‌دهد. مطابق یک خوانش، هر تبیین منطقی، حداقل‌هایی دارد، از جمله اینکه تبیین‌خواه باید نتیجه منطقی تبیین‌گر‌ها باشد و در میان تبیین‌گر‌ها نیز باید حداقل یک قانون عام داشته باشیم و یکی از آن‌ها آزمون‌پذیر باشد و مقدمات آنچه در استنتاج خود به کار می‌گیریم باید صادق باشد یا از تأیید بالایی برخوردار باشد. مطابق خوانشی دیگر وقتی یک پدیده تبیین شده است که سلسله‌ای از علل که به رخداد پدیده تبیین‌خواه بینجامد، معرفی شده باشد.
در نگرش و خوانش فلسفی، معرفت به یک نظریه دو نوع متفاوت توصیفی و تبیینی دارد. معرفت توصیفی، معرفت به «چه» (knowing that) است و معرفت تبیینی، معرفت به «چرایی» (knowing why). اگر به «چه» پاسخ داده شود، آن را توجیه (justification) کرده‌ایم که نتیجه آن «دانستن» است و اگر به «چرایی» پاسخ داده شود، آن را تبیین (explanation) کرده‌ایم که نتیجه آن «فهمیدن» است.
پس تبیین با بیان‌کردن صرف یا همان توصیف متفاوت است. تبیین با استدلال و بیان علت همراه است. در حوزه باور‌ها و معارف منظور از تبیین طرح استدلال‌هایی معقول در پذیرفتنی بودن آن باور‌ها و معارف است و در حوزه رخدادها، تبیین با بیان علل چرایی رخداد، ممکن می‌شود. در حیطه تبیین باور‌ها و معارف باید استدلال‌های منطقی عرضه کنیم. اگر گزاره‌های ما علمی باشند، ضروری است در جمع مقدمات تبیین‌گر، استدلال‌ها از قوانین طبیعت بهره برده باشد. اما در مورد گزاره‌های غیرعلمی، به عنوان نمونه احکام فقهی، استدلال‌ها می‌تواند از گزاره‌های متقن دیگری باشد.
در دو مثال، یکی علمی و یکی سیاسی از وقایع اوکراین، این تفاوت را توضیح بیشتری می‌دهم. وقتی در نظریه‌ای مدعی شویم «زمین به دور خورشید می‌گردد» کسی که به این نظریه باور دارد، اگر به چیستی آن بپردازد، در حال توصیف نظریه است، اما اگر پاسخ دهد که «چرا زمین به دور خورشید می‌گردد؟» در آن صورت نظریه را تبیین کرده است. در اینجا اهمیت تبیین آن است که بدانیم در تاریخ علم قرن‌های متمادی با پذیرش مدل «زمین‌مرکزی» باور داشتند که خورشید به دور زمین می‌چرخد و درباره چرایی این رخداد نیز تبیین عرضه می‌کردند! در مقابل هرچند «خورشیدمرکزی» طرفدارانی در سه قرن پیش از میلاد داشت، اما مدل ریاضی آن را در قرن شانزدهم کوپرنیک، ستاره‌شناس و کشیش لهستانی پیشنهاد داد. بعد‌ها کپلر مدل را با مدار‌های بیضوی تشریح کرد و گالیله برای این مدل با تلسکوپ دست به مشاهدات تجربی زد. اما اینکه چرا زمین به دور خورشید می‌گردد، با قانون گرانش نیوتن در قرن هفدهم تبیین شد. پس مهم است که تبیین ما از استدلال‌های قوی برخوردار باشد وگرنه قرن‌ها معلمان بشریت برای چرایی گردش خورشید به دور زمین، تبیین‌های خود را داشتند و با تحسین اطرافیان هم روبه‌رو بودند! زیرا با مدل بطلمیوسی زمین‌مرکزی، پیش‌بینی‌های دقیقی در نجوم داشتند و همه چیز تا آن زمان درست بود. پس دلیلی برای اشتباه بودن مدل و نظریه خود و اشتباه تبیین خود نمی‌دیدند. در واقع پیشینیان برای نظر خود تبیین علّی مناسبی نداشتند. درست درآمدن پیش بینی‌ها نمی‌تواند دلیلی بر درست‌بودن تبیین باشد، زیرا در منطق می‌توان از مقدمات غلط، نتایج صحیح گرفت و لذا این امکان که از مقدمه غلط زمین‌مرکزی نتیجه درستی گرفته شده باشد، باید پیشینیان را با این فرض مواجه می‌کرد که شاید به‌رغم پیش‌بینی‌های درست در نجوم، مقدمه تبیین آنان یعنی مرکز بودن زمین، غلط باشد. پس در یک تبیین درست و منطقی، مهم‌ترین مسئله، استدلال منطقی است و نه حتی نتایج و پیش‌بینی‌های درست.

در مثال جنگ اوکراین، تبیین درست در یافتن انگیزه‌ها، امیال، هدف‌ها و عناصر جهت‌دهنده و تحریک‌کننده جنگ است که در پاسخ به پرسش «چرا جنگ روسیه با اوکراین آغاز شد؟» مطرح می‌شود و در واقع «علت غایی» جنگ است. هرچند مطابق خوانش ارسطو و مشائیان برای یک تبیین کامل باید به علت صوری یا همان توصیف آغاز جنگ، علت مادی یا فرآیند و چگونگی جنگ و علت فاعلی که فرماندهان و سیاستمداران عامل جنگ هستند نیز پاسخ گفت تا یک تبیین کامل شود، اما آنچه که از یک تحلیل سیاسی انتظار می‌رود همان یافتن انگیزه‌ها و اهداف این جنگ است.
اکنون در بیشتر نوشته‌ها و تحلیل‌ها به‌ویژه در رسانه‌ها و علی‌الخصوص در «پاره‌جملات توئیتر» چیزی به نام تبیین دیده نمی‌شود. گاهی سخن بزرگی را مبنا قرار می‌دهند و به تأیید و تمجید آن می‌پردازند! در صدر آن سخن از اهمیت آن می‌گویند و در ذیلش آن را تأیید می‌کنند! و نام این را هم می‌گذارند تبیین! در واقع با سخن بزرگان برای نوشته خود اعتبار دست‌وپا می‌کنند و به‌نوعی به تأیید خود می‌پردازند. حال اگر برای چنین تبیین‌هایی بودجه سنگین هم در نظر گرفته شود، معلوم است که چه کار اشتباهی خواهد بود.

منبع: روزنامه جوان

مطالب مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *